فرشته های آسمانی

گربه بده یا خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟

2 شب قبل که داشتم از مائده علوم سئوال میکردمارال  رفت سر کمدم و جعبه آرایشم رو برداشت و یکدفعه چشمش به تیغ ابرو افتاد و اونو برداشت گفتم دست نزن خطرناکه بازش نکن که تا امدم بگیرم اونو بازکرد و دستش رو کشید روی اون و دستش برید و زد زیز گریه بعد از چند دقیقه که اروم شد خوابید  روز بعد ( یعنی دیروز) و قتی میخواستم برم سرکار دیدم از تو حیاط صدای جیغ مارال بلند شد گفتم حتما زنبور اونو گزیده که اینجور جیغ میکشه دویدم تو حیاط دیدم دستاشو گرفته بود و جیغ میزد گفتم چی شده که گفت گربه منو چنگ زده یه کوچولو دستشم زخم شده بود ولی بیشتر ترسیده بود اومد تو بغلم و گفت دیگه گربه هارو دوست ندارم گفتم منکه بتو گفتم نباید به اونها نزدیک بشی  ...
26 ارديبهشت 1391

بهترین هدیه ایی که گرفتم

    دیروز روز مادر بود به همه مادرها این روز تبریک میگم باشد که همه بتوانیم پیرو بانوی اسلام حضرت فاطمه (س) باشیم .  میدانستم که از دوهفته قبل مائده و مارال همراه باباشون رفتند برام هدیه خریدند اما هیچکدوم نمیگفتند چی خریدند و من حسابی مشتاق بودم ببینم چی خریدند بالاخره روز مادر رسید اما انروز مائده خیلی اذیتم کرد و من اولین بار به او سیلی زدم البته من هیچگاه بچه هارا تنبیه نمیکنم ولی چون زبون درازی کرد میترسیدم چند سال دیگه نتونم جلو اونو بگیرم  چون جدید ا خیلی زبون درازی میکنه با این وجود  وقتی  میخواستم به او سیلی بزنم دستمم میلرزید و از دیروز نیز خیلی عذاب وجدان دارم ولی فکر میکنم باید از این به...
24 ارديبهشت 1391

خاطرات دیروز

سلام به گلهای خودم عید دیگه تمام شد و یک هفته ایی طول کشید تا مائده بقول معروف رو دور درس خواندن بیفته خیلی دوست داشتم عید به مسافرت بریم اما نشد انشاءاله تابستون بریم  همیشه از خدا میخوام که بتونم بهترین کارها بهترین مسافرتها و بهترین وسایل را برا ی شما بچه ها تهیه کنم اما گاهی نمیشه مائده عزیزم دوستت دارم و همیشه وجدانم ناراحته که دوران کودکی خیلی بهت سختی دادم صبح از خواب بیدارت کردم و به مهد بردمت  بعضی روزها که عصر کار بودم دوست نداشتی بری مهد چون با بچه های عصر خیلی اَََََََََََََََََََََََََُُشنانبودی ضمنا مربی شیفت عصر هم بداخلاق بود ولی باید تحمل میکرد ی وقتی هنوز یکسالت بود و نمیتونستی حرف بزنی تا از مهد تحویلت میگرف...
3 ارديبهشت 1391
1